Friday, October 20, 2006

Banri no Chojou

بانری نو چوجو چیزیه که ژاپنی ها به دیوار چین میگن. بان ری یعنی یه چیزی تو مایه های هزار فرسخ و چوجو یعنی قصر طولانی به هم متصل. توی مینی بوس نشسته بودیم و منتظر تور گاید سوسولمون که بالاخره بیاد تو و راه بیافتیم. منتظر یکی دو تای دیگه بود که بیان بالا. سه نفر اومدن که باهم با صدای بلند انگلیسی حرف میزدن و از انگلیسی حرف زدنشون معلوم بود که آمریکایی هستن. یکیشون آقایی بود که قد نسبتا کوتاهی داشت و بور بود اونیکی حسابی بلند قد بود و تا حدی بور بود و آخری هم دختری بود که کاملا چینی میزد و مثل یه نیتیو آمریکایی انگلیسی حرف میزد. راهنمامون همینکه وارد ماشین شد و ماشین راه افتاد اولین کاری که کرد این بود که ازمون پرسید کجایی هستیم. تو مینی بوس دونفر کره ای بودن، دو نفر ژاپنی، یه نفر ترک، یه نفر ایرانی که من باشم و چهار نفر آمریکایی... خلاصه ملیت ها که مشخص شد شروع کرد به حرف زدن. یه مدت که گذشت و به دیوار چین رسیدیم راه افتادیم به سمت پله ها که ازش بالا بریم. نا گفته نمونه که دیوار چین قسمتهای مختلفی داره و ما رو اون روز بردن به یکی از نزدیک ترین نقاط به مرکز پکن. عجب چیزی بود!!! واقعا این مدلیش رو به عمرم ندیده بودم. رفتن تا بالاترین نقطه اون قسمتی که ما بودیم تقریبا چهل و پنج دقیقه طول کشید. یه عالمه آدم اومده بودن که برن بالا و هن و هن و بوی عرق مردم فضای غریبی درست کرده بود. تو این مدت با اون آقای قد کوتاه آشنا شدم. گفت که اصالتا مال اسکاتلند هست و الان با زنش تو آمریکا زندگی میکنه. با دختره هم صحبت کردم گفت اصالتا چینیه ولی نمیتونه چینی صحبت کنه... دیوار چین رو جوری ساخته بودن که انگار تا بالاترین نقطه اش پله داشت و میشد ازش رفت بالا. پکن با کوه احاطه شده و این خودش امنیتی نسبتا خوبی به اون منطقه میده ولی دیواری که دورش ساختن محافظ فوق العاده ای واسه این شهر تاریخیه. خلاصه بعد که برگشتیم تو ماشین. اونجا بود که سر صحبت با اون آقای آمریکایی قد بلند باز شد. قبل هر حرفی بهم گفت تو گفتی ایرانی هستی؟ گفتم آره. گفت من باید صمیمانه از بابت مزخرفاتی که رئیس جمهورمون میگه معذرت بخوام. اون حرفی که در مورد ایران و عراق و کره شمالی زد از روی حماقت بود... گفتم چه جالب تو مثل ژاپنی ها میموونی که هر اتفاقی تو ژاپن می افته خودشون رو مسئول میدونن و گمنناسای گمنناسایشون حرص آدم رو در میاره! گفت به هر حال واقعیتیه که ما آمریکایی ها مسئولش هستیم... منم گفتم با این حساب من هم باید در مورد مزخرفاتی که رئیس جمهور ما میگه معذرت بخوام. من فکر میکنم رئیس جمهور ما و شما دو نفر آدم با پرسنالیته کاملا مشابه هستن که از قضا تو دوتا کشور کاملا مخالف قرار گرفتن. بعد از این حرفها بحث کاملا سیاسی شد. هر کسی یه نظری میداد. جالب این بود که تو اون جمع کوچیک رو خیلی مورد ها همه اتفاق نظر داشتن. آمریکاییه فکر میکرد باعث و بانی تمام مشکلات خاور میانه آمریکاس، اسکاتلندیه معتقد بود قضیه به خیلی قبل تر بر میگرده که بریتانیا پاش به اون سرزمین باز شد و همه رو به جون هم انداخت و نظر من این بود که ما ها خودمون همیشه احمق بودیم! اگر احمق نبودیم نمیذاشتیم اینهمه سال بازیچه دست یه سری گردن کلفت بشیم

No comments: