Wednesday, September 21, 2005

چشمها را باید شست... جور دیگر باید دید


این روزها خیلی حرف از ازدواج میشه... شاید به خاطر اینه که ایران نیمه شعبانه. شعبان که میشه نمی دونم چرا همه مجردها به هول و ولای ازدواج می افتن. حداقل از ظاهر قضیه اینجوری بر میاد
بارها با خودم فکر کردم که چطور ممکنه آدم به سی سالگی یا سی و پنج سالگی تو عمرش برسه و تو دنیا کسی نداشته باشه که دلش براش نزنه دقیقا منظورم همینیه که گفتم. دلش براش بزنه به معنیه ازدواج نیست به معنیه عاشق و معشوق بودنه. اوایل که عادت کرده بودم به هر پسری که بهم نزدیک میشه به دید اینکه این پسر میتونه همسر آینده من باشه نگاه کنم تقریبا نود و نه درصد پسرها دلم رو میزدن. اصلا کار به اونجا که یه کم به هم از لحاظ عاطفی نزدیک بشیم نمی رسید. شاید مشکل خیلیها هم همین باشه. به هر حال آدمیزاد همیشه بهترین رو میخواد در حالی که همون آدمیزاد هر چقد هم خوب باشه حتما نقص داره
حالا چطور میشه که نقصهای یه آدم دیگه دل آدمو نمی زنن؟ دقیقا به همون دلیل که آدم هر چقد هم بد باشه خودش دل خودش رو نمیزنه. اون آدم دیگه تبدیل به خود آدم میشه. حالا چطور میشه که آدم دیگه ای تو دنیا تبدیل به خود آدم میشه؟ یعنی آدم همون حسی رو که به خودش داره نسبت به اون هم پیدا می کنه؟... به جای جالب قضیه رسیدیم. به قول معروف این قصه سر دراز دارد
یه موقعی به یه جایی تو زندگی رسیدم که اصلا دوست داشتن برام خیلی مهم نبود. اینقدر آدم دور و برم زیاد بود که چه بخوام وچه نخوام روزها رو میشد باهاشون سپری کرد. دقیقا به جایی رسیدم که دوستهام چه پسر و چه دختر همه واقعا مثل هم به نظر میرسیدن. خیلی راحت تر باهاشون از هر دری سخنی میگفتم و میشنیدم. دقیقا همین باعث میشد که احساس به وجود بیاد. احساس اینکه تا چشمتو بار میکنی میبینی به کسی عادت کردی. ناخوداگاه باهاش هر روز داری حرف میزنی. خیلی کارهایی که قبلا فکر میکردی خودت باید در موردشون تصمیم بگیری رو با اون در میون میذازی. بعد یه دفعه به خودت میای و میبینی ای وای این آدم و تو به هیچ عنوان به خاطر شرایطی که توش هستین یا چیزهایی که از زندگیتون میخواین نمیتونین همیشه باهم باشین. اون موقع هست که بدون اینکه بدونی کی هم عاشق شدی وهم درعشقت شکست خوردی
همین حالاش هم نمیدونم چطور باید به قضیه نگاه کرد. چیزی که میدونم اینه که تو نگاه اول عاشق شدن دروغ محضه. با خوب و بدش اصلا کاری ندارم فقط میدونم که اون هرچی باشه عشق نیست. عشق با باهم وقت گذروندن ذره ذره به دست میاد. کلی وقت باید براش صرف شه. با اینکه هیچ تضمینی هم برای اینکه عاشق کسی بشی حتی بعد اونهمه وقت ،وجود نداره ولی با تخمین خوبی میشه گفت اگه باکسی وقت بگذرونی و در دلت رو به روش باز کنی، بعد مدتی بدون اینکه بدونی کی ، خودت رو باهاش تطبیق میدی. میشن همون چیزی که اون میخواد چون اون همونی رو میخواد که تو هستی

2 comments:

Cyrus said...

شاید دلیلش این باشه که این عشق هیچ وقت با دوستی واقعی همراه نبوده
فقط یه نیاز طبیعی بوده که به سمت دیگران کشیده تو رو و فقط سرگرمی ایجاد کرده

Anonymous said...

ba salam be doste aziz . aval bayad begam az inke be weblogam amadi mamnonam . dovom inke fekr mikonam eshgh az daricheye dide har kasi motefavete . momkene on chizi ke man migam eshghe dar negahe digari eshgh nabashe . fekr mikonam bahss bar sare esm o chon o chera kardan ba on saay bimoredi ast. va tanha mohem an hese rezayatbakhshi ast ke 2 nafar mitonand dar kenar ham dashte bashan . agar in hess hamishegi bashad ke che-behtar dar ghire an-sorat be hamon kotah modat ektefa kardan kefayat mikone .moteasefane ma dar farhangi roshd kardim ke mikhahim hame chiz ro tarif konim va baraye harchiz javabi dashte bashim injast ke aramesh ro az khodemon va digaran migirim va az khodemon va digaran dor mishim !!! baz ham be man sar bezan . khodanegahdar ...