Wednesday, December 28, 2005

خانه ای ساخته ایم سایبانش همه عشق


خانه ای ساخته ایم
سایبانش همه عشق
زیر پا فرش غرور
و حصارش همه تکرار صفا
ما در این جمع لطیف
لطف دیدار تو را می طلبیم
........................................................................
بالاخره سال نو داره میاد. سالهاس که شلوغ پلوغیهای تجریش و گند و کثافت خیابونهای آلوده به سبزه اش، بو گند ماهی فروشیش درست بر خیابون، دست فروش هایی که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد پهن کردن گوشه خیابون و میفروشن و تو اون حال و هوا حتی پلیس ها هم بی خیال جمع کردنشون میشن... مغازه های لوکس و پر از زرق و برق بر خیابون های پر از چاله چوله و مردمی که هر کدوم یه خروار چیز دستشونه که البته آجیل و شیرینی رو شاخشه،و از این مغازه به اون مغازه میپرن و البته خیلی ها هم که دست خالی از تو مغازه میان بیرون،... همه و همه تبدیل شده به شور و حالی که دوست دختر پسر ها دارن وقتی تو سرمای زمستون تو خیابون جوزنجی با اون چهار ردیف درخت سر به فلک کشیده که با نظم خاصی چراغونی شدن، قدم می زنن. عید سعید باستانی نوروز جاش رو به شوگاتسوی ژاپنی ها داده. چراغونی های سال نوی شهر همیشه برام تداعی گر اینه که یک برگ دیگه هم از دفتر عمر ورق خورد
امروز بیمارستان که بودم و منتظر داروهام که آماده بشه، پیر زنی رو دیدم که تازه داروهاش رو از داروخونه گرفته بود و داشت داروهاش رو جمع میکرد که برگرده. درست وسط راه ایستاده بود. چهار تا چیز تو دستش بود. عصاش، کیفش، یه برگه که طرز مصرف داروها رو نوشته بود و یه پاکت کوچک که دارو ها توش بود. یه مقدار رفتم تو نخ اینکه چرا این آدم وایساده درست وسط راه و داره با چهار تا چیز تو دستش اینقدر ور میره؟ بعد یه لحظه خودم رو تصور کردم وقتی که عصا به دست می گیرم
تا حالا خودتو رو تصور کردی وقتی پیر شدی چه قیافه ای خواهی داشت؟ فکرش رو هم میتونی بکنی که یه روز عصا دستت بگیری و فکرت دیگه کشش اینو نداشته باشه که بهت بگه اول بری یه گوشه بایستی و بعد وسایلت رو مرتب کنی تا مزاحم اونهمه آدم نشی؟
راستی چند بار دیگه باید درختهای جوزنجی رو چراغون کنن تا اون روزی بیاد که تو شاید یه گوشه دیگه دنیاعصا به دستت گرفتی و به زور نفس میکشی؟ بالاخره اون روز میاد... دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره
........................................................................
و اما خانه ای که ساخته ایم...بالاخره این هوم پیج پرشین نایت هم داره تکمیل میشه. خیلی ابتدایی هست ولی احساس رو وقتی بیاری رو کاغذ شاید بیشتر از این هم نشه. شاید هم من بیشتر از این نتونستم
امیدوارم که این سایت تبدیل بشه به یه سایت جامع که وقتی یه ژاپنی میره تو گوگل و میزنه ایران اولین سایتی که براش باز میشه و میتونه یه سری اطلاعات جامع بهش بده این باشه. و امید بعدیم اینه که اونهایی که این سایت رو میبینن یه کمی به خودشون بیان و ببینن از کجا میتونن کاری رو شروع کنن. هر کاری باشه مهم نیست. مهم اینه که باید شروع کرد. باید عمل کرد

No comments: