Wednesday, December 28, 2005

درد محبت درمان ندارد

بین اینهمه ژاپنی که من اینجا میشناسم یه خانم هست و البته همسرش که هردو اهل ناگویا هستن ولی تو سندای باهاشون آشنا شدم. جریان آشنایی من با این خانم و اخت شدنمون باهم خودش جریان خیلی جالبی داره که از حوصله این بحث خارجه. امروز جشن پایان سال بود با این خانم و همسرش و یه سری ژاپنی جا افتاده دیگه
ژاپنی ها اینجور مواقع معمولا اهل ذوق هستن و خیلی راحت حرفهاشون رو میزنن و هر حرفی هم که بهشون بزنی ناراحت نمی شن. طبقه بندی اجتماعی که دارن میریزه به هم. همه آزاد هستن که هر چی میخوان بگن. کارمند میزنه توی سر رئیسش و رئیس تو سری می خوره و نه تنها جیکش در نمیاد بلکه طبق عادت بچه مظلوم های ژاپنی سرش رو میندازه پایین و لبخند میزنه و معذرت خواهی میکنه
یه نفر توشون بود که از توکیو اومده بود و یه مقدار که گرم شد شروع کرد از ایرانی های توکیو حرف زدن و کارهایی که انجام میدن. من یه مقدار حرفهاش رو گوش کردم و یه مقدار باهاش هم دردی کردم. بعد که من رو خودمونی دیدن و حرفهاشون رو راحت زدن، بهش گفتم میدونی جریان چیه؟ یه موقعی تو تاریخ ژاپن بوده که ژاپن به شدت نیاز به کارگر داشته و نه تنها از ایران بلکه از چین و خیلی جاهای دیگه ملتی که نه تحصیلات درست و حسابی داشتن و نه کار درستی، به خاطر پول ژاپن بلند شدن اومدن ژاپن. واسه همین بر خلاف کشور های اروپایی یا آمریکا که ایرانی ها یا به عنوان دانشجو میرن یا پناهنده سیاسی و یا توسط فامیل هاشون، ژاپن ملت به خاطر پول شما اومدن اینجا. شما ژاپنی ها بد بختانه اکثرا با پایین ترین قشر ایرانی از لحاظ فرهنگی سر و کار دارین واسه همین هم تعجبی نداره که اینهمه جرم و جنایت مربوط به خارجی ها تو ژاپن زیاده
بعد که حرفهام تموم شد دیدم اونهایی که نزدیک به من نشستن همه دارن گوش میدن... نمیدونم تا چه حد با من موافق بودن ولی همینکه با اون دقت گوش میدادن نشونه خوبی بود
دو ساعتی باهاشون بودیم. این مدت که ژاپن بودیم دیگه یاد گرفتم که چه حرفهایی بزنم که ژاپنی ها رو به راحتی بخندونم و از هم صحبتی باهم لذت ببریم. به امین هم خوش گذشته بود ظاهرا
آخر سر که بعد از اون همه سر و صدا داشتیم میومدیم بیرون، صاحب مغازه یه لیوان از لیوان های چای سبز تو مغازه اش رو ورداشت آورد و داد به من به عنوان یادگاری... با اینکه خود لیوان اصلا چیز مالی نبود ولی همین حرکت یه همچین آدمی خیلی برام خوش آیند بود. اینکه آدم آدمه، ژاپنی باشه، چینی باشه... همه محبت کردن رو و آوردن لبخند به لبی رو دوست دارن. ژاپنی ها فقط نحوه ابرازش رو خوب یاد نگرفتن. همون ژاپنی وقتی تو محیطی قرار می گیره که حس میکنه میتونه از قید و بندها خودش رو رها کنه برای ابراز احساسش یه همچین کار کوچکی رو میکنه. کارهای کوچک پشتش دلهای بزرگی هست. کار رو نبینیم، دل رو ببینیم

2 comments:

Anonymous said...

naame jan ma natonestim hendevane baray shabe yalda pida konim pass be hamoon anar ektefa kardim . khosh bashi bidar

Anonymous said...

pass kkojaii khanoomi