Tuesday, January 24, 2006

و اما شب پارسی

بالاخره تمام شد! با تمام هیاهویی که بر پا کرد روز موعود هم رسید و نه تنها رسید بلکه گذشت و رفت و همه چیز به دفتر خاطرات پیوست. همه این بعل بشوری ها از وقتی شروع شد که قرار شد مراسم در روزنامه محلی استان اعلام بشه. مصاحبه با حضور من و امین و نُریکو برگزار شد. خیلی هول هولکی و بی برنامه البته ولی سوالهایی که پرسیده شد همون سئوالهای معمولی بود که انتظارش رو داشتم. خبر نگار میخواست چند نفر دیگه هم باشن تا بتونه یه عکس خوب واسه روزنامه بگیره ولی نه میشد تو اون وقت کم چند نفر آدم جمع کرد و نه اصلا من وقت دیگه ای داشتم. خلاصه دو روز قبل از مراسم، این گزارش توی روز نامه اون هم به سایزی خیلی بزرگتر از گزارش های معمول چاپ شد و تمام بد بختی ها از همون لحظه شروع شد. ما تقریبا همه کارها رو کرده بودیم و به تعدادی که میخواستیم هم بلیط فروخته بودیم داشتیم کارها رو پیش میبردیم ولی اولین تلفنی که به من شد و من رو از خواب پروند دقیقا صبح اون روزی بود که روزنامه گزارش رو چاپ کرد! تمام دوروز قبل از مراسم و روز خود مراسم تلفن پشت تلفن بود و درخواست کسانی که میخواستن تو مراسم شرکت کنند. خیلی برام جالب بود که اینقدر استقبال شد از مراسم و ناراحت از اینکه چرا روزنامه زودتر برای مصاحبه نیومد. خلاصه این وضعیت اضطراری ایجاد کرد و مجبور شدیم هم به تعداد غذاها اضافه کنیم و هم روند کل برنامه رو تغییر اساسی بدیم. روز مراسم و روز قبلش همه از صبح در حال آشپزی و آماده سازی بودند. تمام برنامه ریزی که کلی وقت صرفش شده بود وقتی که پای عمل به میون اومد معلوم شد که چقدر عیب و نقص داشت. اونهمه آدم ایرانی و خارجی به هیچ عنوان نمیتونستن اونهمه مهمون رو سرویس بدن. کلی مشکل فنی درست تو خود برنامه و روندش پیش اومد که مجبور شدیم جای یه سری از برنامه ها رو عوض کنیم تا مشکلات فنی برطرف بشه... ولی جالب بود که با تمام این اوصاف سالن غلغله بود و هر کسی یه جوری داشت خوش میگذروند. مراسم خودش مثل برق تموم شد. نوازنده ها هم اومدن و موزیکشون هم خیلی حال و هوای مجلس رو ایرانی کرد. لباس های سنتی که دخترها پوشیده بودیم هم خیلی بردمون به اعماق ایران باستان... با تمام بی برنامگی ها خیلی بهتر از اون چیزی که فکر میکردم برنامه اجرا شد و یه خاطره به یاد موندنی شد برای همه ماها. وجود ژاپنی ها بزرگترین نکته مثبتی بود که تو برنامه ریزی من وجود داشت. همه کارها رو مثل برق انجام میدادن و تا آخرین لحظه و بدون یه ذره غر زدن و نظر دادن هر کاری که میگفتی سریع تموم میکردن. برعکس ایرانی ها که هر کاری که میخواستی کسی انجام بده باید یک ساعت براش توضیح میدادی و قانعش میکردی!!! سر و کله زدن با ایرانی ها بد ترین قسمت کل برنامه بود. واقعا اعصاب پولادین میخواست و بارها من رو تا جایی برد که حس کردم دیگه نمیخوام با این آدمها ادامه بدم... همه نه ولی کلا کار با جمع ایرانی به خصوص وقتی در مقام مسئول کار هستی واقعا سخته. یا باید تسلیم رودر واسی ها و لوس بازیها و انتظارات بی مورد و دوروییهای ملت بشی و یا اینکه با قدرت بری جلو و اعصابت خورد شه و منفور همه شی و همش بریزی تو خودت به قیمت اینکه کاری که باید انجام بشه رو به هر نحوی که هست انجام بدی! با جرات میتونم بگم تو این جمع کسی نمیتونست تا این حد با همه اعصاب خوردی داشته باشه که من داشتم. خیلی ها از دستم ناراحت شدن و خیلی ها هم رو در رو باهام جر و بحث کردن و شاید به خاطر این بود که من با اخلاق ژاپنی و انتظارات ژاپنی میخواستم همه چیز رو اداره کنم ولی طرفم ایرانی ها بودن. خیلی نیرو ازم گرفت و من رو به این فکر واداشت که این کار اصلا اشتباه بزرگی بود! ما اول باید مراسم هایی رو برگزار کنیم که خودمون رو آموزش بدیم و توجیه کنیم تا بعد نوبت خارجی ها بشه
ما باید اول خودمون رو توجیه کنیم که چی بودیم و چی شدیم! ما برترین قوم دنیا نیستم! باهوش ترین هم نیستیم! قدیمیترین تاریخ و تمدن رو هم نداریم! چهار شنبه سوری و نوروز و آینه و شمعدون و سماور و قلیون و فرش و گلیم هیچ کدوم باعث افتخار و برتری ما به دیگران نیست... ما یه قوم در هم و بر هم هستیم که حتی بیست نفر آدم تحصیل کرده مون هم نمیتونن خود خواهی هاشون رو کنار بذارن و باهم سر هدف مشترکی کنار بیان. ما قومی هستیم که نود و نه درصدمون از زیر کار در میرن و با پر رویی تمام انتظار کار از بقیه دارن و اگه کاری هم میکنن هزار جور منت بر سر دیگران میذارن، ما آدمهایی هستیم که فکر میکنیم به اهورا مزدا و یا تاسوعا و عاشورا (منظورم مراسم های مذهبیه حالا از هر نوعش که باشه) افتخار کردن داره در حالی که یه ذره از بقیه اقوام دنیا و پیشرفتهایی که تو سالیان سال به دست آوردن و مذهب و فرهنگشون خبر هم نداریم! و اونقدر هم بی تفاوت هستیم که حتی سعی بر دونستنش هم نمیکنیم. ما آدمهایی هستیم که تحصیل کرده ترین هامون هم نسبت به اعتقادات ومذهب و آداب و رسوم خودمون به شدت با تعصب برخورد میکنن و بعد انتظار دارن که دیگران باور کنن که ایران کشوری آزاد و باز هست! ما به اعراب ایراد میگیریم در حالی که هیچ کدوم از کشورهای عربی وضعیت ما رو در دنیای بین الملل نداره! همه چشمهاشون رو بستن و در خیالات خودشون سیر میکنن. ما آدمهایی هستیم تنبل که به خودمون زحمت هیچ کاری رو نمیدیم و فقط گله میکنیم از عالم و آدم و دنیا و آدمهاش! ملت سالهاس اینجان و دو کلام با ژاپنی نمیتونن ارتباط برقرار کنن و همه چیز رو گردن کار و مشغولیتهاشون میندازن. فکر میکنن وجودشون باعث برداشتن باریه در حالی که توانایی هاشون اونقدر محدوده که نهایتا وجودشون فقط باعث سخت تر شدن تصمیم گیری ها میشه.کاش مجالی بود تا اول یه مراسم ایران شناسی- دنیا شناسی برای خود ایرانی ها میذاشتیم تا اول خودمون چشمهامون رو باز کنیم و ببینیم کی هستیم و بعد چشمهامون رو بازتر کنیم و ببینیم اقوام و ملیتهای دیگه کجای دنیان و ما کجا هستیم. ببینیم چقدر خصلت بد تو وجود یکی یکیمون نهفته است و از خود سازی شروع کنیم تا به کشورسازی برسیم. شروع کنیم به از خود گذشتن و تحمل کردن همدیگه نه فقط انتظار داشتن که دیگران تحملمون کنن. فقط در این صورته که چهره دیگه ای از ایران در ذهن های ژاپنی ها و بقیه خود به خود حک خواهد شد
تا بعد

2 comments:

Anonymous said...

vai cheghadr delet pooooooorrreee .... ba hameye harfat dar morede iraniha movafegham . merci ...

Anonymous said...

man kam kam daram ba in harfa ke to gofti be khodam shak mikonam, baba bikhial!!! dige inghadr ham bad nistim be khoda!!! ghabool daram ke ma barkhalafe japoni ha kheili adam haye porrooyi hastim... vali in dalil nemishe ke ta in had khodemoon ro zire soal bebarim... naeme to chera inghadr japoni shodi?? yani manam gharare ye rooz hamin joori fekr konam??!! delam nemikhad ... aslan delam nemikhad injoori fekr konam