Monday, October 30, 2006

چکه مرغ مگس خوار، کاری که الان از توان من بر میاید

یه چند روز پیش داشتم یه متنی میخوندم توی یه وبلاگ که اینجا میتونین ببینینش... در واقع دیدن این نوشته، یه تصادف خیلی شیرین بود. عنوان این پست عنوان کتابیه که ظاهرا تو ژاپن خیلی طرفدار پیدا کرده. جریان قصه هم از این قراره
جنگل آتش گرفته بود . تمام حیوانات به گونه ای سعی در فرار از بلا و مصیبت داشتند . در این میان تنها مرغ مگس خوار کوچک بارها و بارها بر فراز آتش رفته و قطره آبی که در نوک خود حمل می کرد بر روی آتش می انداخت . حیوانات در حالی که به اومی خندیدند می گفتند : او چه هدفی دارد ؟ مرغ مگس خوار در جواب گفت من اکنون آنچه را می توانم انجام می دهم
این موضوعیه که مدتیه فکر من رو به خودش مشغول کرده... اینکه خیلی از ما ها خیلی مشکلات رو حس میکنیم، چه تو اجتماعمون، چه تومقیاس کوچکتر تو دوستان اطرافمون و چه حتی تو خانواده و وجود خودمون. حالا بیایم برای یه لحظه انتظار اینکه بشیم منجی عالم بشریت رو از خودمون دور کنیم چون اصولا انتظار اینکه بشه مشکلات رو یک نفره حل کرد همیشه منجر به یاس و سر خوردگی میشه. همون چیزی که خود من بارها حسش کردم. بیایم با خودمون فکر کنیم که قرار نیست مشکلی که مدتها طول کشیده تا ریشه دوونده با اولین و یا دومین تلاش حل بشه، در عوض فکر کنیم که از دست ما برای حل این مشکل چه کاری ساخته است؟
یه مثال کوچک میزنم، چند وقت پیش مجبور شدیم واسه یه چک آپ بریم بیمارستان. اینجا هم بدتر از ایران موقع رزرو کردن یه وقت بهت میدن و هیچ ربطی به زمانی که دکتر میبیندت نداره... ما تقریبا یک ساعت و نیم معطل شدیم تا نوبتمون شد بریم پیش دکتر. داشتیم با امین صحبت میکردیم که خوب پس منظور از وقت دادن چیه... بعد امین از خاطراتش تو بیمارستان های تهران میگفت که منشی یا پرستار ها اصلا جواب سئوالت رو هم نمیدن. اصلا سر بالا نمیکنن که ببینن آدم اونجا وایساده داره باهاشون حرف میزنه... من تمام مدت که به حرفهای امین گوش میکردم تو فکر این بودم که واسه کسی با استرسی تو محیط یه بیمارستان مثلا دولتی تو ایران ، عصبی بودن خیلی هم دور از انتظار نیست. حالا چه کاری از دست آدمی مثل من بر میاد که حتی اگه شده موضعی هم، یه مقدار از استرس روحی اون پرستار یا منشی کم کنه. با خودم فکر میکردم که وقتی آدم میره توی محیطی مثل بیمارستان ، اگه یه بسته شکلات بگیره و به ملت تعارف کنه، اون پرستار واقعا همونجوری برخورد میکنه که قبلش میکرد؟ یا اینکه شاید واسه چند دقیقه هم که شده یه مقدار از لحاظ روحی آروم تر میشه و حد اقل به حرف طرفش گوش میده
حالا اینکه کی تا چه حد در وسعشه که مشکلی رو حل کنه واقعا بسته به اون شخص داره ولی مهم نباختن روحیه و باور داشتن این واقعیته که از دست همه آدمها چه کوچک و چه بزرگ حتما کاری بر میاد که گره ای رو باز میکنه. باید فکر کرد و اون کار رو پیدا کرد

1 comment:

Anonymous said...

We can do no great things; only small things with great love.  Mother Teresa